علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

اهل دانشگاهم
 رشته ام علافی‌ست

جیب‌هایم خالی ست
 پدری دارم حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
 و خدایی که مرا کرده جواب.
 اهل دانشگاهم قبله‌ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست
 من نمی‌دانم که چرا می‌گویند
 مرد تاجر خوب است!؟
 و مهندس بی‌کار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!
 (چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید)
 باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند
 که من اینجا فهم را فهمیدم
"من به گور پدر علم و هنر خندیدم