علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

با قلم


با قلم می‌گویم:

       - ای همزاد، ای همراه،

                      ای هم سرنوشت

هر دو مان حیران بازی‌های دوران‌های زشت.

شعرهایم را نوشتی

              دست‌خوش؛

اشک‌هایم را کجا خواهی نوشت؟


 

== فریدون مشیری ==


تو شیرینی منم فرهاد اُستاد
مث  قندی و من قنّاد اُستاد

به نزدت آمدم دانش بجویم
نگیر اِنقد به من ایراد اُستاد

به من چه اختلافِ آن دو خازن؟
اِلهی که بِشَن دلشاد اُستاد!

برایِ نمره به هرجا دویدم
شدم عینِ خودِ سَندباد اُستاد!

فدایت نمره که ارثِ پدر نیست!!
کمک کن واحدم اُفتاد اُستاد!

اگر درسِ تو را از بَر نکردم
نَده منفی بکن اِرشاد اُستاد!

همینجا می کنم تهدید جدّی!
یه کاری کن نشم معتاد استاد!!

قلم در دست تو مانند شمشیر
همین فرق تو با جلاد اُستاد

غم درسِ تورا از بس که خوردم
گرفتم زردی و غمباد اُستاد!

چرا اشکم اثر بر تو ندارد؟
کشیدی دورِ دل فولاد اُستاد؟

به من خورده نگیر آنجا که دیدی
دو چرخِ خودرو ات کم باد اُستاد!

تو آهویی برایِ خانواده
به ما که میرسی صیاد اُستاد

اگر دیدی کسی هوشَشَ به تو نیس
همه خوابن نزن فریاد اُستاد!

مرا یک آنتراک مهمان نکردی
دلم سرگرمی اَم میخواد اُستاد!

دو چِشمم چپ شُده کج مینویسم!
تقلّب را بکن آزاد اُستاد!!؟

رفیقم راضی و من هم که راضی!
مزاحمت نکن ایجاد اُستاد!

شکنجه میکنی با هر سوالَت
نداری تو خودت اولاد اُستاد؟؟

شبِ اولِ قبر را درک کردم
شبایِ امتحان،امداد اُستاد!!

اگر شاگردِ خوبی هم نبودم
تو خوبی کن به من مُرداد اُستاد!

ببین اِی مهربان با من چه کردی
شده وردِ زبان اُستاد اُستاد!

به من گفتی برو بیرون که حذفی!!
عجب حرفِ بدی مای گاد اُستاد!!!

یاحا کاشانی