علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

مترسک

رهگذری از (( مترسکی )) سوال کرد :آیا از ماندن در مزرعه و ترساندن دیگران بیزار نشده ای ؟

مترسک پاسخ داد:من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم زیرا در ترساندن دیگران لذتی بی حد و حصر وجود دارد .

رهگذر پس از کمی تفکر گفت : راست میگویی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده ام .

مترسک گفت : تو اشتباه می کنی .زیرا کسی نمیتواند چنین لذتی را ببرد مگر اینکه درونش از (( کاه )) پر شده باشد .آیا تو چنینی ؟!!!!


نظرات 2 + ارسال نظر
میرزایی جمعه 23 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:07 ب.ظ

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.
خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند. تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.

وقتی نزدیکتر بودند گرمتر می شدند ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی
می کرد به همین خاطر تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی به همین دلیل از سرما یخ زده می مردند.

ازاین رو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود.

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که، با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد، زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتر است.

و این چنین توانستند زنده بمانند....

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید.

وقتی تنهاییم دنبال دوست می گردیم ؛ پیدایش که کردیم دنبال عیب هایش می گردیم

وقتی که از دستش دادیم در تنهائی دنبال خاطراتش می گردیم
(ژان پل سارتر)

کوگ تاراز جمعه 23 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:14 ب.ظ

«بختیاری»

بختیاری، زاده‌ی بیداد نیست
پیرو حزب حقیر باد نیست
بختیاری، زاده‌ی آزادگی ست
سایه‌سارِ مهربانِ سادگی ست
بختیاری، زاده‌ی تعظیم نیست
ارتباطش با خدا از بیم نیست
بختیاری، زاده‌ی آزادی است
ریشه‌هایش نفیِ استبدادی است
بختیاری، زاده‌ی آزار نیست
نوچه‌ و بازیچه‌ی بازار نیست
بختیاری، زاده‌ی دل‌تنگی است
شیرِ بر گورش به ظاهر سنگی است
بختیاری، زاده‌ی پیوست نیست
زیستگاهش درّه و بن‌بست نیست
بختیاری، زاده‌ی کوچ است و بس
درّه در فرهنگِ او پوچ است و بس
بختیاری، زاده‌ی تکرار نیست
پوشه‌ی پوسیده‌ی افکار نیست
بختیاری، زاده‌ی اندیشه است
ریشه‌هایش طعنه بر هر تیشه است
بختیاری، زاده‌ی امروزه نیست
در سرشتش وحشتی از زوزه نیست
بختیاری، زاده‌ی سرسختی است
تیرِ گز بر دیده‌ی بدبختی است
بختیاری، زاده‌ی زنجیر نیست
مرغِ طبعش تابعِ انجیر نیست
بختیاری، زاده‌ی قاف است و بس
بال‌هایش آسمان‌باف است و بس
بختیاری، زاده‌ی مرداب نیست
کوروشش نان و کریمش آب نیست
بختیاری، زاده‌ی جان است و بس
تار و پودش برق و باران است و بس
بختیاری، زاده‌ی گل‌خانه نیست
شیرعلی‌مردانِ او افسانه نیست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد