علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

من معلم هستم

کسی که راه را از چاه نشان می دهد

سحر وجادوئی در کار نیست

من قادر نیستم روی آب راه بروم

دریا را هم نمی توانم بشکافم

من فقط بچه ها را دوست دارم


به همین سادگی


آرزویم سر بلندی تمام کودکانی است که به من سپرده می شوند .

تلاش می کنم بتوانم از استعدادها و توانایی های آنان نهایت استفاده را بکنم .

در خم یک کوچه نمانم . به فرزندانم بال و پر بدهم . آنها را پر پرواز بدهم.

اجازه ندهم بمانند و بمانند.



نوگلم ... فررندم ... ای سراپا همه شوق
ای سراپا همه شور ... توبخواه ... توبپرس
تاکه تعریف کنم بی نهایت ها را ....


این روزها گویی انسانها بیشتر به دست یکدیگر پیر میشوند تا به پای یکدیگر...


دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،
اهای ج م ا ع ت ...!!!
میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟
شما دقیقا چه رنگی هستید؟!


دیشب خدا داشت میگریست!
من هم گریستم!
هر دو یک درد داشتیم،
آدمها!!!!!


دل است دیگر، خستــه میشود، بی حوصله میشــود، از روزگار، از آدمـــــــها،

از خــودش، از این قابــها، از اثبات،از تـــــوضیــح، از کلماتـی که رابـطه ها را به گند میکشد،

ازاین همه مهربانی کردن و نا مهربانی دیدن،

از سنگ صبور بودن و آخــر هم مُهر سـنگ بودن خوردن،

از زهـر حرف هایی که تـــا آخر عمــر آدم را مــی آزارد, خســــــــــــته ام



انسان ها هر از چند گاهی از جایی می افتند،از لبه ی پرتگاه،از پا،از نفس،از این ور بوم،از دماغ فیل،از چاله به چاه،از عرش به فرش،از چشم،ازچشم،ازچشم!!!!!


صبر کن سهراب!
گفته بودی قایقی خواهی ساخت
قایقت جا دارد؟؟؟
من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم....


حواست بـہ دلت باشد . . .
آن را هر جای نگــذار!
ایــن روزها دل را میــدزدند . . .
بــعد که به دردشـان نـخــورد
به جـای صـــندوق پـستی
آنرا در سطل آشغال می اَندازند !
و تــو خوب مـیـدانی دلی که اَلمثنی شد!
دیــگر دِل نمـیشود. . .


اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!

نظرات 7 + ارسال نظر
حسن چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 07:34 ق.ظ

حروف نام تو فرش ایرانی ست
چشمانت دو پرستوی دمشقی
که در فاصله ی دو دیوار می پرند
قلب من کبوتری ست
که بر فراز دریای دست های تو پرواز می کند
و در سایه ی دیوار
آرام می گیرد...
پیشاپیش روزت مبارک

ایوب دهکردی پنج‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 10:18 ب.ظ

استاد گرامی


روز معلـــــــــــــم بر شما مبـــــــــــــــارکـــــــــــــباد




دهکردی

میرزایی. شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 01:14 ق.ظ

من ، معـــــــــلم هستم
زندگی پشت نگاهم جاریست
سرزمین کلمات
تحت فرمان منست
قصر پنهان منست
قاصدک های لبانم هرروز
سبزه ی نام خدا را به جهان می بخشد
من معلم هستم
گر چه بر گونه ی من
سرخی سیلی صد درد درخشش دارد
آخرین دغدغه هایم اینست :
نکند حرف مرا هیچ کس امروز نفهمید اصلا
نکند حرفی ماند ؟
نکند مجهولی
روی رخساره ی تن سو خته ی تخته سیاه جا مانده ست ؟
من معلم هستم
هر شب از آینه ها می پرسم :
به کدامین شیوه ؟
وسعت یاد خدا را بکشانم به کلاس ؟
بچه ها را ببرم تا لب دریاچه ی عشق ؟
غرق دریای تفکر بکنم ؟
با تبسم یا اخم ؟
با یکی بود و نبود ؟
زیر یک طاق کبود ؟
یا کلاغی که به خانه نرسید
قصه گویی بکنم ؟
تک به تک یا با جمع ؟
بدوم یا آرام ؟
من معلم هستم
نیمکت ها
نفس گرم قدمهای مرا می فهمند
بالهای قلم و تخته سیاه
رمز پرواز مرا می دانند
سیب ها
دست مرا می خوانند
من معلم هستم
درد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن

همگی مال منست ،
من معــــــــــــــلم هستم .......تقدیم به تمامی معلمهای عزیز

میرزایی. شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 11:48 ق.ظ

فلسفه « الا کلنگ »
اثبات بزرگی کسی است
که
فرو می نشیند
تا دیگری پرواز را تجربه کند! ‌
و « پدر »
همان بزرگ مردی است
که قامتش خم شد
تا ما قد بکشیم!..
تقدیم به وجود نازنین همه پدرای عزیز

توکلی شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام
استاد روزتان مبارک

عباس بهمنی دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 07:59 ق.ظ http://abbasbahmani.blogfa.com

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی
هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار، استاد بزرگوارم، برایت تنها یک آرزو می کنم ..... عاقبت بخیر شوی.
شاگرد شما: عباس بهمنی

شهید زاده شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:25 ق.ظ

سلام استاد ببخشید دیر به دیر میام از دوستان هم معذرت میخوام یک مقدار گرفتار هستم انشاءالله یکم گرفتاری هام کم بشه حتما دوباره با مطالب جدید در خدمت دوستان خواهم بود
با تشکر شهیدزاده

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد