ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
ای خدای بزرگ
به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم, کمی با کفش های او راه بروم
در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است .
شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است .
هست و نیست
در بی کرانه زندگی دو چیز افسونم کرد: آبی اسمان که می ببینم و می دانم نیست
و خدایی که نمی بینم و می دانم هست
چگونه زیستن
خـدایا تـو چگونه زیـسـتـن را به مـن بـیاموز مـن خـود چگونه مُـردن را خـواهـم آموخـت .
شناخت
حتی خداوند نیز دوست دارد که بشناسندش نمی خواهد مجهول بماند مجهول ماندن
است که احساس تنهایی را پدید می آورد و دردبیگانگی و غربت را. مجهول ماندن
رنج بزرگ روح آدمی است.
انسان
انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است.
خدا
خداوندا من با تما م کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدایی است که من دارم و تو نداری
اندیشه
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری .
زنـدگـی قـانـون باورها و لـیاقـت هاسـت,
هـمـیـشـه بـاور داشـه بـاش
لایـق بـهـتـریـن هایـی...!
سه جمله از دکتر شریعتی:
1 _ اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ...
2 _ در روزگار جهل شعور خود جرم است ...
3 _ با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو ...
اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب.
اهل دانشگاهم ،آزاد اسلامی ( مایه شرمساریست هرچند بهتر از بیکاریست)
قبلهام استاد است
جانمازم نمره!
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
((چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید))
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم و شعور واقعی را دیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم!
کار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
کار ما نیست جواب غلط تحمیلی!
کار ما شاید این است
که مدرک در دست
فرم بیگاری هر شرکت بیپیکر را کنیم دست به دست چکنیم ما دیگر زندگی این است
شعری از سهراب سپری در مورد دانشگاه!!!
همیشه در سختی ها به خودم میگفتم :
این نیز بگذرد...
هنوز هم میگویم !
اما ... حال میدانم ؛
آنچه میگذرد عمر من است،
نه سختی ها !!!...
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما

سه ترم است که مرا از این درس می اندازید . من که
نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در
روستایمان معلم شوم .
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و
فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به
من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ،
نخواهد موشک هوا کند .
به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ،
که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم.
.....................................................................
با تمام وجود گناه کردیم ، نه نعمتش را از ما گرفت
و نه گناه مارا فاش کرد !
اگر اطاعتش کنیم چه می کند ؟؟
(دکتر علی شریعتی )
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود،

گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود؛
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است،
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود؛
گاهی گدای گدای گدایی و بخت با تو نیست،
گاهی تمام شهر گدای تو می شود...
(دکتر علی شریعتی)
باسبلام به استاد عزیز ودوستان
یکی از استادهای دانشگاه تعریف میکرد
چندین سال پیش برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم
سه چهار ماه از آغاز سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروههای پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد
دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست روی نیمکت کناری مینشست و نامش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟
گفت اول باید برنامه زمانی رو به ببینه، ظاهراً برنامه دست یکی از دانشجوها به نام فیلیپ بود
پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟
کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه
گفتم نمیدونم کیو میگی؟
گفت همون پسر خوشتیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه
گفتم نمیدونم منظورت کیه؟
گفت همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست باهم
بازم نفهمیدم منظورش کی بود
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگیهای منفی و نقصها چشمپوشی کنه… چقدر خوبه مثبت دیدن
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم
چقدر عالی میشه اگه ویژگیهای مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقصهاشون چشمپوشی کنیم
منبع: andishemosbat.persianblog.ir
شهیدزاده
سلام

شهیدزاده 
یک آزمون با اجازه از استاد
یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود:
شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس میگذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما میتوانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید...
قاعدتاً این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد.
پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که میتوانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.
شما باید شخص مورد علاقهتان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.
با سلام و درود به استاد خوبم و اقای شهیدزاده
من این ازمون رو قبلا جایی خوتده بودم .الان جوابشو با اجازه ی شما میدم
اون راننده ای که من باشم پیاده میشم و با همون اقایی که نمیدونم کیه و وجود واقعی نداره میرم و ماشینمو دست پزشک میدم تا پیرزن رو به بیمارستان برسونه