علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

جان چیست




جان چیست غم و درد و بلا را هدفی
دل چیست درون سینه سوزی و تفی
القصه پی شکست ما بسته صفی
مرگ از طرفی و زندگی از طرفی


                                                                 ابوسعید ابوالخیر

نظرات 3 + ارسال نظر
توکلی یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:09 ب.ظ

دست به صورتم نزن....

نقاب خندانی که به صورتم زدم می افتد...

آنگاه است که سیل اشک تو را با خود میبرد...

و باز من میمانم و تنهایی..................

توکلی یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:10 ب.ظ

سخت است بغض داشته باشی !!!
بغـضت را هیـچ آهنـگی نشـکنــد ،
جز صدایِ کسی که دیگر نیست...!!

آسمان دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ق.ظ

باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام

شمس من کی می رسد ؟ من راه را گم کرده ام

طره از پیشانیت بردار ای خورشیدکم

در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام

در میان مردمان دنبال آدم گشته ام

در میان کوه سوزن ، کاه را گم کرده ام

زندگی بی عشق شطرنجی ست در خورد شکست

در صف مشتی پیاده ، شاه را گم کرده ام

خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم

حال میبینم که حتی چاه را گم کرده ام

زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط

سرنخ این رشته کوتاه را گم کرده ام...

علیرضا بدیع

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد