علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

علم و معرفت

می اندیشم . پس هستم

معنویت و زندگی


 

شکوه ِ دنیا همچون دایره ای بر روی آب است ، که هر زمان بر پهنای خود می افزاید و در منتهای بزرگی هیچ می شود

 ویلیام شکسپیر


سالمن ، فیلسوفی است که معنویت را ‘شورمندی های فکورانه و والای زندگی’ می داند که بیش از هرچیز عشق، اعتماد و تکریم را شامل می شود و شخص معنوی را کسی می داند که ‘مطابق با آن شورمندی ها زندگی را بگذراند’...معنویت اعتماد و اصرار دائمی است بر این که عالم هستی دلپذیر و زندگی معنادار است، جهان در پی این نیست که تو را از پای درآورد، و برنامه های تدافعی عدم اعتماد و بدگمانی غیر ضروری و خود ویرانگر اند.


معنویت، از واژة لاتین، spiritus ، به معنی روح زندگی نشأت می گیرد ، همچنان که هیوستن اسمیت به بیان آن می پردازد شیوه ای از بودن و تجربه کردن باشد که از طریق آگاهی از ساحت متعال حاصل می شود و با ارزش های قابل فهم خاصی در مورد خود، دیگران، طبیعت، زندگی، و هر آنچه که انسان آن را امری غایی می یابد توصیف شود’، یا آنچنان که مازلو به آن می نگرد ‘اساساً با "تجربه های اوج" یا مواجهه های عرفانی ای مرتبط  باشد که با احساسات شدید حیرت، خشوع، خلسه، و جذبه توصیف می شود’، شیوه ای است که انسان ها در تلاش خود برای یافتن و حفظ کردن امر قدسی در زندگی خود به کار می گیرند.’ معنویت می تواند به رضایت از زندگی مرتبط شود بدین معنا که، انسان های معنوی می توانند قادر شوند به طرز قابل قبولی رخدادها را تبیین کنند، احساس صمیمیت با خداوند داشته باشند، زیبایی موجود در عالم را درک کنند، آرامش را در باورهای دینی خود بیابند، و احساس کنند که زندگیشان دارای مقصدی است.

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند 

          وان که این کار ندانست در انکار بماند

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن 

        شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت 

        جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند

گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس

     شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

           یادگاری که در این گنبد دوار بماند

بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد

      که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند

به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

                              شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند

نظرات 2 + ارسال نظر
شعیبی دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:00 ب.ظ

دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد.

میرزایی دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:02 ق.ظ

با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم

همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار.

هزار بار پیاده طواف کعبه کنی

قبول حق نشود گر دلی بیازاری

از زلزله و عشق خبر کس ندهد

آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد